English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4569 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
red U کسری داشتن حساب
account U حساب داشتن در بانک
reddest U کسری داشتن حساب
redder U کسری داشتن حساب
reds U کسری داشتن حساب
to know the score <idiom> U سری توی حساب داشتن
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
to take something into account U چیزی را در حساب آوردن
account U حساب پس دادن
account U حساب صورت حساب
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
figure U حساب کردن
cipher U حساب کردن
figuring U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
to count up U حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
figures U حساب کردن
compute U حساب کردن
to cast up U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
computed U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
computes U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
counts U حساب کردن
counting U حساب کردن
counted U حساب کردن
count U حساب کردن
cyphers U حساب کردن
calculate U حساب کردن
sums U حساب کردن
numerate U حساب کردن
account U حساب کردن
calculates U حساب کردن
calculated U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
sum U حساب کردن
write U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
tallies U باچوبخط حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
compute U حساب کردن تخمین زدن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
computed U حساب کردن تخمین زدن
computes U حساب کردن تخمین زدن
score U حساب کردن بحساب اوردن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
to listen to reason U بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
enumerating U بشماراوردن محسوب داشتن
enumerated U بشماراوردن محسوب داشتن
enumerate U بشماراوردن محسوب داشتن
enumerates U بشماراوردن محسوب داشتن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
tallies U حساب
scored U حساب
algorism U حساب
science of numbers U حساب
tallying U حساب
score U حساب
dam design U حساب سد
tabs U حساب
scoreless U بی حساب
in favour of U به حساب
tally U حساب
incomputable U بی حساب
tallied U حساب
accountant U ذی حساب
accountants U ذی حساب
arithmetic U حساب
to my a U به حساب من
tab U حساب
scores U حساب
to keep score U حساب
account U حساب
reckoning U حساب
reckonings U حساب
incalculable U بی حساب
rule of thumb U حساب انگشت
computer U ماشین حساب
notcher U حساب نگهدار
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
computers U ماشین حساب
withdraw U برداشت از حساب
pridicate calculus U حساب مسندات
production account U حساب تولید
profit and loss a U حساب سودوزیان
withdraws U برداشت از حساب
unguarded U حساب نشده
propositional calculus U حساب گزارهای
realization account U حساب تسویه
residuary account U حساب ترکه
return account U حساب بازگشت
marker U حساب نگهدار
markers U حساب نگهدار
rule of thumb U حساب سر انگشتی
detailing U حساب ریز
checking accounts U حساب جاری
algorism [rare] U حساب [ریاضی]
current account U حساب جاری
liquidated U حساب را واریزکردن
liquidates U حساب را واریزکردن
liquidating U حساب را واریزکردن
current accounts U حساب جاری
accountable U مسئول حساب
checking account U حساب جاری
liquidate U حساب را واریزکردن
detail U حساب ریز
expense account U حساب هزینه
expense account U حساب مخارج
expense accounts U حساب هزینه
to count [as] U به حساب رفتن
expense accounts U حساب مخارج
arithmetic U حساب [ریاضی]
To concoct accounts. U حساب تراشیدن
stability calculation U حساب پایداری
tripos U امتحان حساب
A rough (crude)estimate. U حساب سر انگشتی
vidimus U بازرسی حساب
credit account حساب اعتباری
science of numbers U علم حساب
savings account U حساب پس انداز
saving account U حساب پس انداز
stock account U حساب موجودی
statement U صورت حساب
to bring to book U حساب پس گرفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com